|
|
نوشته شده در 23 آبان 1389
بازدید : 2102
نویسنده : TAKPAR
|
|
و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد
بعضي از مردم جان خود را در برابر خشنودي خدا مي فروشند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است
سوره بقره 207
ليلة المبيت به عقيده اهل تسنن
مفسر معروف اهل تسنن ثعلبي مي گويد: هنگامي كه پيغمبر اسلام تصميم گرفت مهاجرت كند، براي اداي دين هاي خود و تحويل دادن امانت هايي كه نزد او بود علي عليه السلام را به جاي خويش قرار داد و شب هنگام كه مي خواست به سوي غار ثور برود و مشركان اطراف خانه را براي حمله به او محاصره كرده بودند، از علي عليه السلام خواست تا در بستر او بخوابد و پارچه ي سبز رنگي (برد حضرمي ) كه مخصوص خود پيامبر صلي الله و عليه و آله بود روي خويش بكشد، در اين هنگام خداوند به جبرئيل و ميكائيل وحي فرستاد كه من بين شما برادري ايجاد كردم و عمر يكي از شما را طولاني تر قرار دادم،كدام يك از شما حاضر است ايثار به نفس كند و زندگي ديگري را بر خود مقدم دارد؟ هيچكدام حاضر نشدند، به آنها وحي شد اكنون علي عليه السلام در بستر پيامبر من خوابيده و آماده شده جان خويش را فداي او سازد، به زمين برويد و حافظ و نگهبان او باشيد
هنگامي كه جبرئيل بالا سر و ميكائيل پايين پاي علي عليه السلام نشسته بودند جبرئيل مي گفت: به به!! آفرين به تو اي علي خداوند به واسطه ي تو بر فرشتگان مباهات مي كند. در اين هنگام آيه ي فوق نازل گرديد و به همين دليل آن شب تاريخي به نام ليلة المبيت ناميده شده است
ابو جعفر اسكافي مي گويد: همان طور كه ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه ج3 ص270 ذكر كرده است ،جريان خوابيدن علي عليه السلام در بستر پيغمبر به تواتر ثابت شده است و غير از كساني كه مسلمان نيستند و افراد سبك مغز آن را انكار نمي كنند
و اما مشروح ماجرا
در سال سيزدهم بعثت سران كفر كه در مكه بودند، به شدت از ناحيه ي مسلمانان احساس خطر مي كردند، به دليل اين كه پيامبر صلي الله عليه و آله در شهر يثرب (كه بعدها مدينة النبي نام گرفت) پايگاه نسبتا قوي و مناسبي پيدا كرده بود و آنها قبول كرده بودند كه از جان پيامبر محافظت كنند، به همين خاطر جلسه مشورتي سران قريش در دارالندوه (كه محل شور و مشورت سران كفر بود) تشكيل شد، موضوع جلسه هم چگونگي از ميان برداشتن و قتل پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله بود. ابتدا شخصي پيشنهاد داد كه يكي داوطلب شود و محمد را بكشد و اگر بني هاشم هم قصد كشمكش و نزاع داشت خون بهايش را مي پردازيم. پير مرد ناشناسي در آن جلسه بود كه خود را نجدي معرفي مي كرد، اين نظر را رد كرد و گفت: هرگز بني هاشم به خون بها راضي نمي شوند و تقاضاي استرداد قاتل را مي كنند. پس اگر كسي مي خواهد اين كار را بكند ابتدا بايد خود دست از زندگي بشويد كه در ميان شما چنين كسي وجود ندارد
ديگري كه نامش ابو البختري بود، گفت: او را زنداني كرده تا جلوي نشر افكارش را بگيريم. باز هم پير مرد نجدي مخالفت كرد. شخص سوم پيشنهاد داد كه او را بر شتري چموش و سركش ببنديم و در بيابان ها رهايش كنيم تا از گرسنگي و تشنگي تلف شود و اگر هم زنده بماند و در قبيله اي ديگر فرود آيد با گفتن حرف هايش عليه بت ها آنها او را خواهند كشت. باز هم پير مرد نجدي با آنها مخالفت كرد .
بهت و سكوت بر جلسه حكم فرما بود كه ناگهان ابو جهل (و بنا به قولي خود پير مرد نجدي) گفت: بهتر است از هر قبيله اي شخصي را براي كشتن او انتخاب كنيم و آنها شبانه و به صورت دسته جمعي بر او هجوم آورند و او را قطعه قطعه كنند تا خون او در ميان تمام قبايل پخش گردد، در اين صورت ديگر بني هاشم قدرت نبرد با تمام قبايل را ندارد اين فكر را همه پسنديدند و به اتفاق آرا تصويب شد .
و إذ يمکر بک الذين کفروا ليثبتوک أو يقتلوک أو يخرجوک و يمکرون و يمکرالله والله خيرالماکرين
سوره انفال 30
تروريست ها انتخاب شده و قرار شد كه شبانه ماموريت خود را انجام دهند، بنا به نقل مفسران فرشته ي وحي نازل گرديد و پيامبر را از نقشه شوم مشركان آگاه ساخت. رسول اكرم صلي الله و عليه و آله از طرف خدا مامور شد، آهنگ سفر كند و به سوي يثرب برود، ولي رهايي از دست ماموران بي رحم حكومت بت پرست آنهم با مراقبت كامل دشمن كار آساني نبود، بالاخص كه فاصله ي مكه و مدينه زياد بود و احتمال داشت كه مكيان از پشت سر به پيامبر برسند، در نتيجه رسول گرامي اسلام از حضرت علي عليه السلام خواست كه در بستر وي بخوابد و جان خود را فداي بقاي اسلام سازد تا مشركان تصور كنند كه پيامبر بيرون نرفته و در خانه است و در نتيجه تنها به فكر محاصره ي خانه ي او باشند و عبور و مرور را در كوچه ها و اطراف مكه آزاد بگذارند
پيامبر صلي الله و عليه و آله رو به علي كرد و فرمود: امشب در جای من بخواب و آن برد سبز رنگي را كه من هنگام خواب به روي خود مي كشيدم بر روي خود بكش، زيرا از طرف مخالفان توطئه اي براي قتل من چيده شده و من بايد به يثرب (مدينه) مهاجرت كنم
علي عليه السلام از آغاز شب در بستر پيامبر خوابيد. كم كم صبحگاهان از راه مي رسيد كه فرمان حمله صادر شد
آنها به خانه ي پيامبر يورش بردند در حالي كه دست ها به قبضه ي شمشير بود. با شوري وارد حجره ي پيامبر شدند مقارن اين حال علي سر از بالش برداشت و برد سبز رنگ را كنار زد و با كمال خونسردي فرمود: چه مي گوييد؟ گفتند: محمد را مي خواهيم او كجاست؟ اميرالمؤمنين فرمود: مگر او را به من سپرده بوديد تا از من تحويل بگيريد، او اكنون در خانه نيست
ابو جهل كه به هدف خود نرسيده بود رو به يارانش كرد و گفت: با علي كاري نداشته باشيد كه اگر به مبارزه براي كشتن او مشغول شويم محمد از دست ما نجات پيدا خواهد كرد. حضرت علي عليه السلام فرمود: اي ابو جهل آيا درباره ي من چنين حرفي مي زني؟ و آنگاه چنين ادامه داد: اي ابو جهل خداوند عقلي به من (علي) عطا كرده است كه اگر ميان تمامي احمق ها و كم عقلان و ديوانگان دنيا تقسيم شود همه ي آنها عاقل خواهند شد و نيرويي به من بخشيده است كه اگر بر تمامي ناتوانان دنيا تقسيم شود همه نيرومند خواهند شد و شجاعتي به من داده است كه اگر بر تمامي ترسو هاي دنيا تقسيم شود همه ي آنها شجاع خواهند شد و خردي در وجود من نهاده است كه اگر بر تمامي بي خردان دنيا تقسيم گردد همه ي آنها خردمند خواهند شد
مشركان با شنيدن اين سخنان چهره ي آنان از شدت غضب بر افروخته شد و خشم گلوي آنها را مي فشرد و از اينكه تا صبحگاهان صبر كردند پشيمان بودند و تقصير را گردن ابو لهب مي گذاردند، زيرا كه او پيشنهاد كرده بود تا صبح صبر كرده و بعد حمله كنند
در هر صورت آن شب تاريخي يكي از نمونه هاي كم نظير فداكاري و از جان گذشتگي براي اسلام بود كه توسط مولي الموحدين اميرالمؤمنين علي عليه السلام انجام شد .
تفسير نمونه ص46 و 47
فروغ ابديت-جعفر سبحاني ج1ص343-348
:: موضوعات مرتبط:
مذهبی ,
,
:: برچسبها:
داستان ايثار مولا امير المؤمنين (ع) ,
|
|
|